دلنوشته های من

هوس های دخترانه

دلم یک آفتاب گرم میخواد کنار دریا روی شن های خیس ساحل، دلم صدای زنبور میخواد، یک زنبور سرمست از شهد، زنبوری که بیخیال روی گلی نازکدل و پاییزی، در آفتاب چرت بزنه، هوس یک قصه گوی خوش لحن کرده که برام قصه بگه و گم شدن بچگیم رو به روم نیاره. دلم هوس دوست کرده، یک دوست خیلی صمیمی که بشه درگوشی باهاش پچ پچ کرد و بعد از ته ته دل خندید. دلم مادربزرگ و پدربزرگ میخواد! یک جای امن و گرم و پر از آرامش برای روزهای دلتنگی.... اوووووه! چه چیزها که دلم نمیخواد! براش یه قصه میگم و خوابش میکنم شاید فردا که بیدار شد همه چیز یادش رفته باشه ...
14 آبان 1392

یک روز زیبای پاییزی

دیشب حسابی بارون اومد و همه جا رو شست و تمیز کرد، ازون بارونایی که آدم دوست داشت زیرش قدم بزنه و موش آب کشیده شه یادش بخیر اون موقع که خوابگاهی بودم  وقتی اینطور بارون میومد با بچه ها میرفتیم کلی زیر بارون قدم میزدیم ولی الان از ترس مامان جرأت نمیکنم از این کارا کنم . امروز صبح که میرفتم باشگاه کلی حال کردم از این هوا و منظره های زیبای پاییزی ،درخت های رنگارنگ، بوی نم بارون، زمین پر از برگ، همیشه دوست دارم از رو برگای خشک راه برم و صدای خش خششونو بشنوم. همه اینا منو سر ذوق اورد و چند تا عکس پاییزی گرفتم.   نمایی از خونمون که درختا احاطش کردن درخت زردآلومون که رنگارنگ شده خیلی نازززززززززز شده برگ های پا...
5 آبان 1392
1